حرف های دلنشین من و تو

حرف های دلنشین من و تو

راننده تاکسی بدون مسافر داشته می رفته یهو کنار خیابون یه مسافر میبینه کنار میزنه و سوارش

میکنه و مسافر صندلی جلو میشینه.یه دقیقه بعد مسافر از راننده میپرسه آقا منو میشناسی؟

راننده میگه:نه... در همین زمان راننده نگه میداره تا یه خانوم رو سوار کنه.خانوم عقب میشینه

و مسافر مرد دوباره از راننده میپرسه منو میشناسی؟ راننده میگه:نه شما؟؟؟؟؟

مسافر میگه:من عزرائیلم.راننده میگه برو عمو!

یهو خانومه به راننده میگه:ببخشید آقا شما دارین با کی حرف میزنین؟؟

راننده تا این رو میشنوه ترمز میزنه و از ترس فرار میکنه.

بعد زنه و مرده با هم ماشینو میدزدن و میرن

(راست یا دروغش با کسی که تعریف کرده ولی یکی میگفت این اتفاق واقعا افتاده است)

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ شنبه 1 مهر 1391برچسب:, ] [ 12:36 ] [ مرتضاااااااا ]

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم که مطالب این وبلاگ مورد استفاده شما قرار گیرد. چهار چيز است که قابل بازيابي نيست سنگ پس از پرتاب شدن، سخن پس از گفته شدن، فرصت پس از از دست رفتن، و زمان پس از سپري شدن.