حرف های دلنشین من و تو

وقتی دلت خسته شــد ،

دیگر خنده معنایی ندارد ...

فـقـط می خندی تا دیگران ، غم آشیانه کرده در چشمانت را نـبـیـنـنـد !

وقتی دلت خسته شــد ،

دیگر حتی اشکهای شبانه هـم آرامت نمی کنند ...

فـقـط گریه می کنی چون به گریه کردن عادت کرده ای !

وقتی دلت خسته شــد ،

دیگر هیچ چیز آرامت نمی کند به جز دل بریدن  و رفتن ...

[ جمعه 30 تير 1391برچسب:, ] [ 18:56 ] [ مرتضاااااااا ]

خدا جونم

میخوام واسه تو بنویسم

میخوام بگم مرسی که دستامو محکم تر گرفتی

مرسی که دعاهام رو شنیدی و تک تک قطره های اشکم رو دیدی

انقد مهربونی که هربار ازت غافل میشم بهم تلنگر میزنی تا به خودم بیام و 

امروز بهم ثابت کردی که دوسم داری

تا وقتی که زنده ایم مدیون تو و مهربونیاتیم

خدای خوبم دوست دارم 

من و عشقم رو هیچ وقت تنها نزا

[ جمعه 30 تير 1391برچسب:, ] [ 18:46 ] [ مرتضاااااااا ]

کسی مسیر خدا را به من نشان بدهد
دل سیاه مرا دست آسمان بدهد

درون پیله سر در گمی اسیرم ، آه
کسی برای پریدن به من توان بدهد

به دشت خیره شدم تا مگر که قاصدکی

نشانه ای به من از یار مهربان بدهد

و کاش رنگ غزلهای نا سروده من

بهار شعر مرا شور ناگهان بدهد

هزار بیت به وصفش قصیده میخوانم

اگر که بغض گلوگیر من امان بدهد

من از حکایت آشفتگی پرم اما

کجاست او که مرا جرات بیان بدهد ؟

همیشه منتظرم تا عزیز خوش خبری

خبر ز آمدن او دوان دوان بدهد

چه سرد مرده ام اینجا ، کجاست دستی که

به بند بند وجودم دوباره جان بدهد ؟

[ جمعه 30 تير 1391برچسب:, ] [ 18:41 ] [ مرتضاااااااا ]

خدایا
      به فکرمان .... منطق                                                                                            به قلبمان .... آرامش
      به جسممان .... امنیت
                                                                                                 به روحمان .... پاکی
به وجودمان .... آزادی                                                             به دست هامان .... قدرت
   به پاهامان .... سرعت                                                                             به چشم هامان .... زلالی
        به زندگی مان .... عشق                                                                                      به دوستی مان .... تعهد
به تعهدمان .... صداقت
عطاکن

[ پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, ] [ 21:51 ] [ مرتضاااااااا ]

وقتی پروانه در تاری بیفتد که عنکبوتش سیر باشد
تازه قصه ی زندگی آغاز میشود!!
چون نه میتواند پرواز کند
نه میتواند بمیرد!!!

[ پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, ] [ 16:48 ] [ مرتضاااااااا ]

 

تا وقتی که مریض نشی کسی برات گل نمیاره

تا فریاد نزنی کسی نوازشت نمیکنه

تا گریه نکنی کسی نوازشت نمیکنه

تا قصد رفتن نکنی کسی به دیدنت نمیاد

و تا وقتی نمیری کسی تو رو نمیبخشه

[ پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, ] [ 16:40 ] [ مرتضاااااااا ]

 

 

با دستات یه پروانه میگیری ، میخوای ببینی زنده است یا نه انگشتاتوباز میکنی  فرار میکنه ، محکم میگیریش می میره ،دوست داشتن یه هم چنین چیزیه

[ پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, ] [ 16:37 ] [ مرتضاااااااا ]

باهات میام نفس نفس

تو آسمان توی قفس

از اول تا آخرش

دوستت دارم همین و بس

[ پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, ] [ 16:32 ] [ مرتضاااااااا ]

مقصد مهم نیست

مسیر هم مهم نیست

خود سفر هم  مهم نیست

اما همــسفر خیلی مهم است

و من دوست دارم همسفرم تو باشی

[ پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, ] [ 16:29 ] [ مرتضاااااااا ]

 

 

 شاید آن لحظه ای که نگاه من به

 چشمان تو بیراه شد

            لحظه ای بود که دلم با دل تو رو به راه شد!

 

 

[ پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, ] [ 11:0 ] [ مرتضاااااااا ]

آخ که چه صفایی داشت روزگار مجردی

[ پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, ] [ 10:45 ] [ مرتضاااااااا ]

  

اینجا زمین است.. رسم آدمهایش عجیب است
 
اینجا گم که میشوی به جای اینکه دنبالت بگردند
  
فراموشت میکنند

[ چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, ] [ 17:54 ] [ مرتضاااااااا ]

یه روز عشقت رو دزدیدم و برای اینکه جاش مطمئن باشه اون رو تو قلبم قایم کردم اما نمی دونستم که یه روز برای اینکه اون رو پس بگیری قلبم رو می شکنی

[ چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, ] [ 17:40 ] [ مرتضاااااااا ]

اگر یك روز بد در محل كارت داشته باشی

  به مردی فكر كن كه سالهاست بیكار است و شغلی ندارد

ممكنه قصه زود گذر بودن تعطیلات آخر هفته را بخوری:

به زنی فكر كن كه با تنگدستی وحشتناكی روزی دوازده ساعت هفت روز هفته را كار میكند تا فقط شكم فرزندانش را سیر كند

وقتی ماشینت خراب میشود و تو مجبوری برای یافتن كمك  پیاده بروی

به معلولی فكر كن كه دوست دارد یكبار فرصت راه رفتن داشته باشد

وقتی كه روابط تو رو به تیرگی و بدی میگذارد و دچار یاس میشوی:

به انسانی فكر كن كه هرگز طعم دوست داشتن و مورد محبت واقع شدن را نچشیده

ممكنه كه احساس بیهودگی كنی و فكر كنی كه اصلا برای چی زندگی میكنی و بپرسی هدف من چیه؟

شكر گذار باش. در اینجا كسانی هستند كه عمرشان آنقدر كوتاه بوده  كه فرصت كافی برای زندگی كردن نداشتند.

[ چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, ] [ 17:32 ] [ مرتضاااااااا ]

چشامو وقتی تو بهشون نگاه میکنی دوست دارم،

اسممو وقتی دوست دارم که تو صداش میکنی،

قلبمو وقتی دوست دارم که تو دوسش داشته باشی،

زندگیم رو وقتی دوست دارم که تو توش هستی

 

[ چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, ] [ 17:26 ] [ مرتضاااااااا ]

مـــــی گـــویـــنـــد

دلــــتـــــــنــــــــگ نـــبـــــاشـــم

وای خـــــــــــدای مـــــــن

انـــــگـــار بـــــه آب مــــی گــــویـــنــــد

خـــــــــــــــــــــــــــــیـــــــــس نــــــــبــــاش

[ سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, ] [ 18:48 ] [ مرتضاااااااا ]

آرزو دارم دلت مثل بهار

پر شود از لـحظه های ماندگار

زندگیت خالی از اندوه و غـم

لـحظه های شادمانی بی شمار

خانهً قلبت پر از گلهای یاس نغمه خوان

هزار باغ احساست پر از گلهای ناز

همچو یک قالی پر از نقش و نگار

روزهایت هر یکی بهتر ز قبل

خوش بـوَِد بر کام تو این روزگار

هـمچو شمعی باشی و هـمراه گل

من بگردم دور تو پروانه وار

 

[ سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, ] [ 18:23 ] [ مرتضاااااااا ]

 

اغوش تو گناه نیست

من در اغوش تو امنیت را احساس کرده ام

که در هیچ گناهی امنیت محسوس نیست

اغوش تو گناه نیست

من در اغوش تو زیبایی ها را لمس کرده ام

که در هیچ گناهی زیبایی ملموس نیست

پس امانم بده

که تا ابد در دل این زیبایی

ارامش یابم

[ سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, ] [ 17:53 ] [ مرتضاااااااا ]

 

خدا يه وقت كسي نياد بدزده قلب سادشو

كسي نياد تو زندگيش بشينه زير سايشو بهش بگه

دوسش داره

خيلي بده زمونمون خدا سپردمش بهت

مواظب عشقم بمون

 

[ سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, ] [ 17:14 ] [ مرتضاااااااا ]

کی می خواد مثل تو باشه ،مثل تو که بی نظیری

مثه تو که با نگاهت ، منو از خودم می گیری

کی می خواد مثل تو باشه ،مثل تو که تکیه گاهی

تو به داد من رسیدی،توی تردید و سیاهی

همه چی از تو شروع شد،همه چی با تو تمومه

چرا دنیارو نبینم ، وقتی چشمات روبرومه

عشق تو پناه آخر ، واسه قلب نیمه جونه

کی می خواد مثل تو باشه ، کی مثه تو مهربونه

وقتی که چشای خیسم، دیگه جایی رو نمی دید

جزتوهیچ کس تو دنیا، حال وروزمو نفهمید

همه چی از تو شروع شد،همه چی با تو تمومه

چرا دنیارو نبینم ، وقتی چشمات روبرومه

[ سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, ] [ 11:31 ] [ مرتضاااااااا ]

گاه یک لبخند انقدر عمیق میشود که گریه می کنیم
گاه یک نغمه انقدر دست نیافتنی میشود که با ان زندگی می کنیم
گاه یک نگاه انچنان سنگین میشود چشمانمان رهایش نمی کند
گاه یک عشق انقدر ماندگار می شود که فراموشش نمی کنیم

[ دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, ] [ 21:18 ] [ مرتضاااااااا ]

 یكی بود یكی نبود، اونی كه بود تو بودی و اونی كه نبود من بودم !

یكی خواست و یكی نخواست، اونی كه خواست تو بودی اونی كه بی تو بودن رو نخواست من بودم!

یكی آورد و یكی نیاورد، اونی كه آورد تو بودی اونی كه جز تو به هیچ كس ایمان نیاورد من بودم !

یكی برد و یكی باخت، اونی كه برد تو بودی اونی كه دل به تو باخت من بودم!

 یكی گفت و یكی نگفت، اونی كه گفت تو بودی اونی كه " دوست دارم " رو به هیچ كس جز تو نگفت من بودم!

یكی ماند و یكی نماند، اونی كه ماند تو بودی اونی كه بدون تو نماند من بودم!

[ دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, ] [ 21:14 ] [ مرتضاااااااا ]

پیرمرد به همسرش گفت بیا به یاد گذشته های دور، به محل قرارمان در جوانی برویم. من میروم تو کافه منتظرت می مانم و تو بیا سر قرار. بعد بنشینیم و حرفای عاشقانه بزنیم.
پیرزن قبول کرد.
فردا پیرمرد به کافه رفت، دو ساعت از قرار گذشت ولی پیرزن نیامد!
وقتی به خانه برگشت دید پیرزن توی اتاق نشسته و گریه می کند.
ازش پرسید چرا گریه میکنی؟
پیرزن اشکهایش را پاک کرد و گفت:
بابام نذاشت بیام

[ دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, ] [ 19:5 ] [ مرتضاااااااا ]

در باز شد و دختر کوچولوي نه ساله اي که خيلي پريشان بود ، به طرف دکتر دويد : آقاي دکتر ! مادرم ! ا   
و در حالي که نفس نفس ميزد ادامه داد : التماس ميکنم با من بياييد ! مادرم خيلي مريض است .ا
دکتر گفت : بايد مادرت را اينجا بياوري ، من براي ويزيت به خانه کسي نميروم .ا   
دختر گفت : ولي دکتر ، من نميتوانم.اگر شما نياييد او ميميرد ! و اشک از چشمانش سرازير شد .ا
دل دکتر به رحم آمد و تصميم گرفت همراه او برود . دختر دکتر را به طرف خانه راهنمايي کرد ، جايي که مادر بيمارش در رختخواب افتاده بود .ا   
دکتر شروع کرد به معاينه و توانست با آمپول و قرص تب او را پايين بياورد و نجاتش دهد . او تمام شب را بر بالين زن ماند ، تا صبح که علايم بهبودي در او ديده شد .ا 
زن به سختي چشمانش را باز کرد و از دکتر به خاطر کاري که کرده بود تشکر کرد .ا         
دکتر به او گفت : بايد از دخترت تشکر کني . اگر او نبود حتما ميمردي ! ا 
مادر با تعجب گفت : ولي دکتر ، دختر من سه سال است که از دنيا رفته ! و به عکس بالاي تختش اشاره کرد .ا

پاهاي دکتر از ديدن عکس روي ديوار سست شد . اين همان دختر بود ! يک فرشته کوچک و زيبا

[ دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, ] [ 18:30 ] [ مرتضاااااااا ]

نگو بار گران بودم و رفتم

نگو نامهربان بودم و رفتم

آخه اینها دلیل محکمی نیست

بگو با دیگری بودم و رفتم

 

 

[ دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, ] [ 17:34 ] [ مرتضاااااااا ]

دیروز و فردا هر دو نامردند ...!
دیروز با خاطراتش
و
فردا با وعده هایش ...
مرا فریب دادند
تا
نفهمم امروزم چگونه گذشت...

 

[ دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, ] [ 17:31 ] [ مرتضاااااااا ]

 

وقتی کسی رو دوست داری ، این یه چیزه
وقتی کسی تو رو دوست داره ، این یه چیز دیگه
اما وقتی کسی رو دوست داری که تو رو دوست داره
این یعنی همه چیز

[ دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, ] [ 13:12 ] [ مرتضاااااااا ]

 

میگویند... به زن نباید بال و پر داد.....میپرد!

اما زنان فقط پرواز های عاشقانه را دوست دارند...!( بی دلیل نمیپرند)


میگویند... به زن نگویید دوستت دارم....خودش را میگیرد!!!!ا

اما زنان (فقط)..دستان عشقشان را میگیرند...و میگویند دوستش دارند!


میگویند... نباید به زنان توجه زیاد کرد...خودشان را گم میکنند.

اما زنان وقتی گم میشوند....که عشقشان.....بی توجهی کند!

[ دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, ] [ 10:43 ] [ مرتضاااااااا ]

شریک زندگی ات را با دقت انتخاب کن.

نود و پنج درصد خوشبختیها و بدبختی های زندگی ات ناشی از همین یک تصمیم خواهد بود.

[ یک شنبه 25 تير 1391برچسب:, ] [ 20:57 ] [ مرتضاااااااا ]

بيا تا ليلي و مجنون شويم ، افسانه اش با من

بيا با من به شهره عشق رو كن ، خانه اش با من

بيا تا سر به رويه شانيه هم رازه دل گوييم

اگر مويت چو رز هم شد پريشون ، شانه اش با من

سلام اي غم ، سلام اي آشناي مهربانه دل

پر پرواز باز كن چون پرستو ، لانه اش با من

[ یک شنبه 25 تير 1391برچسب:, ] [ 20:18 ] [ مرتضاااااااا ]

می خواهم برگردم به روزهای کودکی
آن زمان ها که :
پدر تنها قهرمان بود
عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند
تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.
تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود...!

[ یک شنبه 25 تير 1391برچسب:, ] [ 20:4 ] [ مرتضاااااااا ]

وحشت ازعشق که نه،ترسم ازفاصله هاست.
وحشت ازغصه که نه،ترسم ازخاتمه هاست.
ترس بیهوده ندارم صحبت ازخاطره هاست.
صحبت ازکشتن ناخواسته عاطفه هاست.
کوله باری است پرازهیچ که برشانه ماست.
گله ازدست کسی نیست مقصر دل دیوانه ماست

[ شنبه 24 تير 1391برچسب:, ] [ 19:13 ] [ مرتضاااااااا ]

بعضی وقتا آدما الماسی توی دست دارن
بعد چشمشون به یه گردو می افته
دولا میشن تا گردو رو بردارن
الماسه می افته تو شیب زمین
قل میخوره و تو عمق چاهی فرو میره
میدونی چی میمونه؟
یه آدمو، یه دهن باز، یه گردوی پوک و یه دنیا حسرت!

[ شنبه 24 تير 1391برچسب:, ] [ 19:9 ] [ مرتضاااااااا ]

ماهی شده بود باورش

اگه تور بندازن سرش میشه عروس ماهی ها

شاه ماهی میشه همسرش

ماهی باورش نبود اگه تور بندازن سرش

نگاه گرم ماهیگیر میشه نگاه آخرش!!!!!!

[ شنبه 24 تير 1391برچسب:, ] [ 19:7 ] [ مرتضاااااااا ]

موش آزمايشگاهي رو به استخر آبي انداختند و زمان گرفتند تا ببينند چند  ساعت دوام ميارد.حداكثر زماني رو كه تونست دوام بيارد 17 دقيقه بود.سري دوم موشی رو با توجه به اينكه حداكثر 17 دقيقه مي تونه زنده بمونه به همون استخر انداختند.اما اين بار قبل از 17 دقيقه نجاتش دادن .بعد از اينكه زماني رو نفس تازه كرد دوباره اون رو به استخر انداختند.حدس بزنيد چقدر دوام آوردند؟26  ساعت/// پس از بررسي به اين نتيجه رسيدند كه علت زنده بودن موش  اين بوده كه اون اميدوار بود تا دستي باز هم اون رو نجات بده و تونسته اين همه دوام بيارد.

[ شنبه 24 تير 1391برچسب:, ] [ 16:24 ] [ مرتضاااااااا ]

آدمها آنقدر زود عوض می شوند …

آنقدر زود که تو فرصت نمی کنی به ساعتت نگاهی بیندازی

و ببینی چند دقیقه بین دوستی ها تا دشمنی ها فاصله افتاده است …

زیاد خوب نباش …

زیاد دم دست هم نباش …حکایت ما آدم ها …

حکایت کفشاییه که …

اگه جفت نباشند …هر کدومشون …

هر چقدر شیک باشند …

هر چقدر هم نو باشند

تا همیشه …

لنگه به لنگه اند …

کاش …

خدا وقتی آدم ها رو می آفرید …

جفت هر کس رو باهاش می آفرید …

تا این همه آدمای لنگه به لنگه زیر این سقف ها …

به اجبار، خودشون رو جفت نشون نمی دادند…

زیاد که خوب باشی دل آدم ها را می زنی …

آدم ها این روزها عجیب به خوبی ، به شیرینی ، آلرژی پیدا کرده اند …

زیاد که باشی ، زیادی می شوی …


 

[ شنبه 24 تير 1391برچسب:, ] [ 13:32 ] [ مرتضاااااااا ]

چه تفاوتی میکنــد آنســوی دنیــا باشیم ؛

یا فقط چند کوچــه آن طرف تــر ؟!

پــای عشق که در میان باشد ،

دلتنگــی دمــــار ِ آدم را در مــی آورد ... !!!

[ شنبه 24 تير 1391برچسب:, ] [ 13:12 ] [ مرتضاااااااا ]

زندگی دفتری از خاطرهاست

یک نفر در دل شب

یک نفر در دل خاک

یک نفر همدم خوشبختی هاست

یک نفر همسفر سختی هاست

چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد

ما همه همسفریم 

[ شنبه 24 تير 1391برچسب:, ] [ 12:30 ] [ مرتضاااااااا ]

من به دو چيز عشق مي ورزم يكي تو و ديگري وجود تو

 به دو چيزاعتقاد دارم يكي خدا وديگري تو

من در اين دنيا دو چيز ميخواهم يكي تو وديگري خوشبختي تو

 من اين دنيا را براي دو چيز ميخواهم يكي تو وديگري برای با تو موندن

[ شنبه 24 تير 1391برچسب:, ] [ 11:21 ] [ مرتضاااااااا ]

 طرف میره خونه ی دوستش مهمونی؛شب که همه خوابیدن،
زن دوستش میاد سراغش میگه:
پا شو... بیا بریم عشق و حال !
مهمون میگه : نــــه بابا! شوهرت بیدار میشه ؛میفهمه!
زنه میره بالای سر شوهرش یه بشکن میزنه،میگه:دیدی بیدار نشد؛بیا بریم!
مهمون میگه : نه به جان خودم بیدار میشه!
زنه میره یکی میزنه زیر گوش شوهره و میگه:دیدی بیدار نشد؛بجنب دیگه!
مهمون با ترس میگه: نه...اگه بیدار بشه ؟
زنه میره تو آشپزخونه یه ماهیتابه میاره میزنه تو سرِ شوهره و میگه:
بیــــــــــا ... بیدار نشد! بدو بریم!
مهمون باز میگه: اصلا نه! یه وقت بیدار میشه!
زنه راه میفته میره تو حیاط!
شوهره بلند میشه به مهمون میگه:
جون ننه ت پاشو باهاش برو! رفت بیل رو بیاره ..
.!

[ شنبه 24 تير 1391برچسب:, ] [ 10:31 ] [ مرتضاااااااا ]

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم که مطالب این وبلاگ مورد استفاده شما قرار گیرد. چهار چيز است که قابل بازيابي نيست سنگ پس از پرتاب شدن، سخن پس از گفته شدن، فرصت پس از از دست رفتن، و زمان پس از سپري شدن.